۱۲ آبان ۱۴۰۳، کتاب جناب آقای احمد تابعی با همین عنوان «رابطه میان ایده پسامدرن و عدم تعیّن؛ مطالعه تطبیقی فلسفه و هنر غرب» را به اتمام رساندم. این کتاب از ۱۲ فروردین ۱۴۰۳ در طبقهی کتابخانهام بود و منتظر فرصتی بودم تا آن را شروع کنم (۷ مهر). اما غافل از اینکه فرصت، یافتنی نیست؛ فرصت، همین الان که دارم این متن را مینویسم و احتمالا یکی دو نفر در آینده آن را خواهند خواند، در حال گذر است. با این عقیده کتاب را شروع کردم و باید بگویم عجب خوانش انتقادی و جامعی! لذت بردم و بسیار بسیار آموختم. به تمام دوستانی که:
- به زیباییشناسی علاقهمند هستند.
- سیر تاریخی هنر برایشان مهم است.
- میخواهند با دیدگاههای متفاوت و اسامی جدید آشنا شوند.
- میخواهند مطالعهی مختصری از مدرنیسم و پستمدرنیسم داشته باشند و با منابع مختلف نیز آشنا شوند.
عمیقا این کتاب ارزشمند را پیشنهاد میکنم. این کتاب از جهاتی برایم الهام بخش بود. جناب آقای احمد تابعی (که به راستی به عنوان یک شاگرد، میتوانم ایشان را یک استاد آزاده خطاب کنم) متولد ۱۳۵۳ هستند. این کتاب در ۱۳۸۳ توسط نشر نی چاپ شده است. یعنی در ۳۰ سالگی ایشان؛ و این یعنی در ۳۰ سالگی این کتاب را آماده کردهاند و خود این آمادگی نتیجهی چندین سال مطالعه عمیق منابع ذکر شده در کتاب و نوشتن خود کتاب است و به راستی که جای الگوبرداری دارد، برای من و همنسلهایم. مایی که امروز، یک موجود بیتمرکز هستیم. و نکتهی دیگر که باز هم مایهی تقدیر و تحسین است، اینکه ایشان تمامی ویژگیهای یک اثر آکادمیک را رعایت کردهاند. ایشان یک گرافیست هنرمند، با مدرک کارشناسی گرافیک هستند و این موضوع، بسیار امیدبخش و انگیزهبخش است. چون نشان میدهد که برای خلق یک اثر فاخر، به راستی که مقطع تحصیلی مهم نیست. فقط کافیست که موضوع، برایمان دغدغه باشد. یا خلاصهتر، مسئله داشته باشیم.
از این جهت به مقطع تحصیلی اشاره کردم، چون در دانشگاهها برای تحصیلات مقاطع بالاتر از کارشناسی، دروس متعددی را برای روش تحقیق، اصول مقالهنویسی و رعایت نکات آکادمیک ارائه میدهند. اما همچنان، بسیاری از مقالات و پایاننامهها، از این اصول بهره نبردهاند. و اینجا تفاوت یک محقق واقعی -که مسئله دارد- (جناب آقای احمد تابعی) با دانشجویان سطح پایین که هیچگونه زیستدانشجویی ندارند، مشخص میشود.
در نظر دارم که با ایشان یک مصاحبه داشته باشم و اولین سوالم این باشد که چه شد که چنین، این موضوع برای شما مسئله شد؟ طوری که مجاب شدید برای آن کتابی با خوانش خودتان بنویسید؟ و ایکاش من هم، اینچنین دغدغهمند بودم تا بتوانم خلق کنم. و بخواهم که خلق کنم. و به راستی که خلق کردن، رهاییبخش است.
متن کتاب، برعکس نامش بسیار خوشخوان و ساده است و در ادامه، فهرست، خلاصه و بخشهایی از این کتاب را میخوانید.
پیشگفتار:
اشارهای بود به خاستگاه عقل مدرن و توضیحاتی خلاصه دربارهی پسامدرن.
فصل ۱، مدرنیته و تکوین تاریخی:
تجدد، نشر پیامدهای فعالیت عقلی، علمی، فنی و اداری است.گفتاورد از آلن تورن صفحه ۲۹
در این فصل مدرنیته را از دو رویکرد تعریف میکند: ۱. رویکرد و استراتژی فلسفی ۲. مدرنیته به مثابهی ساختاری فرهنگی-اجتماعی. همچنین به ریشههای مدرنیته، به ویژه ایجاد بسترهای آن، عقلگرایی (با چهره شاخص دکارت) و تجربهگرایی و ترکیب این دو توسط کانت میپردازد.
از نگاه مارشال برمن، مدرنیته [تجدد]، دیالکتیک میان مدرنیزاسیون [نوسازی] (وجه ساختاری-فرهنگی) و مدرنیسم (وجه رویکردی و ذهنی) است. صفحه ۳۲.
فصل ۲، سنت مدرن:
در این فصل، به اهمیت خود انتقادی مدرنیته اشاره دارد. در واقع این عقلمحوری خودانتقادی را به مثابهی سنت رسیده شده به ما از مدرنتیه، لحاظ میکند.
تفویض اختیارات گزینشگرانه به سوژهی مدرن در ابعاد گوناگونِ زندگی روزمره، یکی از مهمترین ویژگیهایی است که حاکمیت نگرش مدرن بر محور آن استوار است. مدرنیزاسیون، نو شدنهایی است که سوژهی مدرن آنها را بر مدار محوریت عقل فردی خویش برمیگزیند و مناسبات زندگی خویش را به رهبری عقل، نظم و نسق میدهد. صفحه ۷۷
فصل ۳، هنر مدرن:
تحولات هنر مدرن، چرخش از بازنمایی طبیعت به سوی خود هنر و امکانات و شیوههای آن. میتوان این فصل را در این گفتاورد از بودریار خلاصه کرد:
پرسش زیباییشناسانهی هنر این نیست که «چه چیزی زیباست؟» بلکه این است که «چه چیزی را میتوان هنر (یا ادبیات) نامید؟». صفحه ۱۰۱
فصل ۴، به سوی عدم تعیّن:
به گمانم که این فصل، مهمترین فصل این کتاب است. به سه جریان اصلی که هموار کنندهی مسیر عدم تعین بودهاند میپردازد. یعنی:
۱. پوزیتیویسم و فلسفهی علم: از راسل تا ویتگنشتاین. از ابطالپذیری پوپر تا نظرات فایرابند.
نظریهها هرگز از واقعیت منتج نمیشوند، بلکه این واقعیتها هستند که به دست نظریهها ساخته میشوند و از طرف آنها پشتیبانی میشوند. فایرابند، صفحه ۱۵۰
۲. زبان و ساختارگرایی: سوسور و باز هم ویتگنشتاین. اینجا دیگر، زبان از ابزار تفکر به مبنای تفکر تبدیل میشود.
۳. هرمنوتیک و معنای متن: روش علوم انسانی مانند علوم طبیعی، توصیفات استقرایی نیست. بلکه در روش، نوعی تأویل اکتشاف در کار است. هرمنوتیک، همان روش اکتشاف است و وابسته به ذهنیت و دانایی تأویلگر.
فصل ۵، پسامدرنیته:
پیچیدگی، مناسبترین توصیف برای واژهی پسامدرن است. صفحه ۲۰۰
در یک کلام، پسامدرنیسم به تعیّن قطعی پدیدارها و معناها باور ندارد. صفحه ۲۰۵
فصل ۶، هنر پسامدرن:
با آخرین بریدهمتن، یادداشت را تمام میکنم. این فصل، برایم بسیار الهامبخش بود. نوعی ذوق را در من زنده کرد.
آنان (پسامدرنها)، آزادی مطلق برای انواع نگرشها و دیدگاهها قائل شدند و امکان هنری بودن را در هر نوع پدیداری، با هر نوع دیدگاهی را پذیرا. صفحه ۲۹۷
پایان.
اولین باشید که نظر می دهید